- نقطه دار
منقط. منقوط. بانقطه. (یادداشت مؤلف). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء)
معنی نقطه دار - جستجوی لغت در جدول جو
- نقطه دار
دیلدار دارای نقطه. یا حرف نقطه دار. حرفی از حروف الفبا که در بالا یا پایین نقطه دارد مانند: ب ت، دارای خال خجک دار
- نقطه دار
منقوط
متضاد: غیرمنقوط
متضاد: غیرمنقوط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که پیشه اش ساختن اشیا و ظروف از نقره است، نقره ساز، آنکه اشیا و ظروف را آب نقره می دهد
(نُ طَ / طِ)
لغت نامه دهخدا
مانند نقطه. چون نقطه:
اگر خطت کمر بندد به خونم
نیابی نقطه وار از خط برونم.
نظامی
اگر خطت کمر بندد به خونم
نیابی نقطه وار از خط برونم.
نظامی
یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد، کسی که فوطه بسته باشد، مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار
آنکه دارای نافه است: از آهوی چشم نافه دارش هم نافه هم آهوان شکارش. (نظامی لغ)
نقره سازی. عمل و شغل نقره ساز. کسی که اشیا وظروف نقره سازد نقره ساز، کسی که اشیا و ظروف را آب نقره دهد مفضض
خال دار، نوک تیز
